دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴

حكايت ششم - كابوس

من رستگاري را در لجنزار جستجو مي كنم و سايه شومي كه هر آينه مي آزارد مرا تنها مونس من است در اين پهنه متعفن و دوستاني كه گرداگرد هم ايستاده ايم به سوگ تا كداميك زودتر آزاد گردد .
سالهاست فرياد بر مياورم كه من اين شب را و اين تاريكي را نمي خواهم و مدتها قبل تر از آن نور را خواندم افسوس كه صدايي نيامد حتي پژواك صدايم را اين مرداب گسترده بلعيد.
آه اگر نسيمي مي وزيد تا سنگيني پلكهايم را بدو مي سپردم، آه اگر گوش شنوايي بود تا حرفهاي ناگفته ام، دالاني داشت براي رهايي، آه اگر برق نگاهي آتش براين هيمه مي انداخت، آه اگر هم كيشي بود تا لختي به ديدارش مي آسودم .
وصف الحال من "كابوس" فريدون است كه مدتهاست "مهتاب" را از ياد برده ام و چه خوش سرود كه :

خدايا، وحشت تنهايي ام كشت
كسي با قصه من آشنا نيست
در اين عالم ندارم همزباني
به صد اندوه مي نالم – روا نيست

شبم طي شد كسي بر در نكوبيد
به بالينم چراغي كس نيفروخت
نيامد ماهتابم بر لب بام
دلم از اين همه بيگانگي سوخت

به روي من نمي خندد اميدم
شراب زندگي در ساغرم نيست
نه شعرم مي دهد تسكين به حالم
كه غير از اشك غم در دفترم نيست

بيا اي مرگ، جانم بر لب آمد
بيا در كلبه ام شوري بر انگيز
بيا ، شعري به تابوتم بياويز!

دلم در سينه كوبد سر به ديوار
كه : "اين مرگ است و بر درمي زند مشت "
- بيا اي همزبان جاوداني
كه امشب وحشت تنهايي ام كشت !

۶ نظر:

  1. ناشناس۱:۵۶ ق.ظ.

    نوروزت مبارک

    پاسخ دادنحذف
  2. ناشناس۶:۴۵ ب.ظ.

    سلام محمد عزیزم
    سال نو مبارک
    بهار مبارک

    پاسخ دادنحذف
  3. ناشناس۲:۲۸ ب.ظ.

    behesh khaham goft.vali to ham inghadr azash roo bar nagardoon.bahar baraye tost

    پاسخ دادنحذف
  4. ناشناس۱۰:۴۰ ق.ظ.

    ای محمد جان!
    روز نو وسال نو مبارک
    وحيد

    پاسخ دادنحذف
  5. jaleb bood :)
    sale no mobarak dooste man

    پاسخ دادنحذف
  6. ناشناس۴:۴۵ ب.ظ.

    سال نو مبارک / امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه .

    پاسخ دادنحذف