شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

دريوزگي در محضر استاد

براي او كه در خاطراتم شريك بود :
احسان ا :
تو آتش گشته اي حافظ ولي با يار در نگرفت ----- ز بد عهدي گل گويي حكايت با صبا گفتيم
احسان س:
گرچه حافظ در رنجش زد و پيمان بشكست----- لطف او بين كه بلطف از در ما باز آمد
رضا خ:
آتش زرق و ريا خرمن دين خواهد سوخت ----- حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
رضا ر:
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد ----- دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود
صالح ب:
ز دل گرمي حافظ بر حذر باش ----- كه دارد سينه اي چون ديگ جوشان
عرفان ص:
حافظ اين حال عجب با كه توان گفت كه ما ----- بلبلانيم كه در موسم گل خاموشيم
فاطمه غ:
اشگ حافظ خرد و صبر به دريا انداخت ----- چكند سوز غم عشق نيارست نهفت
مجيد ا:
تو خوش ميباش با حافظ برو گو خصم جان ميده ----- چو گرمي از تو مي بينم چه باك از خصم دم سردم
مجيد س:
حافظ از آب زندگي شعر تو داد شربتم ----- ترك طبيب كن بيا نسخه شربتم بخوان
مهناز ا:
بهيچ ورد دگر نيست حاجت اي حافظ ----- دعاي نيمه شب و درس صبحگاهت بس
نغمه ع:
بپاي شوق اگر اين ره بسر شدي حافظ ----- بدست هجر ندادي كسي عنان و فراق
براي استاد، پير و مرشدم (وحيد س):
حافظ وصال ميطلبد از ره دعا----- يارب دعاي خسته دلان مستجاب كن
براي او كه دل آزرده اش كردم :
ز مهرباني جانان طمع مبر حافظ ----- كه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
براي او كه نمي شناسمش:
آتش مهر ترا حافظ عجب در سرگرفت----- آتش دل كي بآب ديده بنشانم چو شمع
براي او كه دل خسته ام كرد :
حافظ به حق قرآن كز شيد و زرق بازآي-----باشد كه گوي عيشي در اين جهان توان زد
از بهر خودم :
بدرد عشق بساز و خموش كن حافظ ----- رموز عشق مكن فاش پيش اهل عقول

جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۴

گل، مرگ ، سرما

چند روز پيش توي اولين موج سرما يه پسره گل فروش كنار خيابون يخ زده بود و در حالي كه گلهاش تو دستش بود مرده بود . صبح اول وقت از طرف شهرداري اومدن و بردنش . باورت ميشه كنار پر رفت و آمد ترين خيابون يه انسان بميره و اونوقت ما توي يه خونه گرم بشينيم براي اينكه نشون بديم به ارزشها پاي بند هستيم قصه "دختر كبريت وفروش رو بخونيم " و گريه كنيم . چقدر دلم براي بي پايان و دروبينشو مطلبهاش تنگ شده

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

زندگي

اگر بداني كه يك اسير چگونه زندگي مي كند هرگز اسير زندگي نخواهي شد