پنجشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۶

پاییز

رو پل واستاده بودم، هوای نیمه سرد پاییزی در حین برخورد با هیکل کرخ شدم سرماشو تو پوستو استخونم تزریق می کرد و بوی الکل مخلوط شده به سیگار رو ازم می گرفت و می برد تا نمی دونم کجا !

حوصله اینکه بشینم و تصور کنم که می خواد با این مخلوط چکار کنه رو نداشتم . بی خیال و آروم داشتم از دیدن صحنه طناب گره خورده ماشین های مونده تو ترافیک حال می کردم، دندونامو فشار دادم رو هم "معجزه الکله دیگه حتی دندون هم بی حس میشه " خندم گرفت .

یه ماشین گه انگار تازه از سیل ترافیک جون سالم به دربرده بود از پشت سرم به سرعت رد شد . سرمو برگردونم که این قاتل لحظات خوش رو ببینم . متنهی هم سرعت اون زیاد بود و هم عکس العمل من کند .

"بی خیال طفلی فکر می کنه ترافیک دیگه تموم شده" باز هم خندم گرفت . زیپ کاپشنو کشیدم بالا و راه افتادم . به خودم گفتم پاییز اون جورا هم که میگن دلگیر نیست خدا پدر و مادر زکریای رازی رو بیامرزه و این بار با صدای بلند خندیدم

۳ نظر:

  1. ... mikhoonam, che ashna vali khoob

    پاسخحذف
  2. vali hade aghalesh on mashine ye tike az terafiko be har tarfandi bod gozarond , taze harekatesh ye "piale be dastam" motevajeh khodesh kard , pas lahzeye jalebi bod .

    پاسخحذف